(با فعل مفرد - فن تولید و سنجش و مهار نور توسط ابزار الکترونیکی) برق نورشناسی [برق و الکترونیک] الکترواپتیک، نور الکتریک شاخه ای از نور شناسی که در مورد اثر میدان الکتریکی بر پرتوهای نور گذر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الکتروندوست [شیمی] واکنشگری که با پذیرفتن یک زوجالکترون پیوندی از یک گروه دیگر با آن تشکیل پیوند میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
شیمى : الکترون دوست [شیمی] الکترون دوست [نساجی] الکترون دوست - الکتروفیل
[شیمی] (ماده ى شیمیایی یا یون و غیره که الکترون هاى اضافی می پذیرد) الکترون دوست
[شیمی] استخلاف الکترون دوستی آروماتیکی
واکنش جانشینی الکتروندوست [شیمی] واکنشی که در آن یک الکتروندوست با جابهجا کردن گروه ترککننده به اتم کربن در یک مولکول متصل میشود ...
الکتروندوستی [شیمی] قدرت نسبی یک واکنشگر الکتروندوست
برقصداها [موسیقی] ردهای از سازها که تولید یا تشدید یا تغییر صدا در آنها با جریان برق صورت میگیرد
الکتروکوچ [شیمی] فرایند الکتروشیمیایی که در آن ذرات کلوئیدی یا درشتمولکولی با بار الکتریکی مشخص تحت تأثیر جریان الکتریکی در محلول کوچ میکنند ...
الکتروکوچ [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] فرایند الکتروشیمیایی که در آن ذرات کلوئیدی یا درشتمولکولی با بار الکتریکی مشخص تحت تأثیر جریان الکتریکی در محلول کوچ میکنند ...
(شیمی - حرکت ملکول ها یا ذرات کلوئیدی در مایع یا ژل که تحت تاثیر میدان الکتریکی قرار گرفته باشد) الکترون بری، حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق [شیمی] الکتروفورز [عمران و معماری] الکتروفو ...
[برق و الکترونیک] الکتروفورز، کاتافورز حرکت ذرات باردار معلق در یک شاره تحت تاثیر میدان الکتریکی .