[برق و الکترونیک] آرمیچر مولد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(وابسته به تولید نیروی برق از نیروی حرکتی و بالعکس) پویابرقی، دیناموالکتریک (dynamoelectrical هم می گویند)، دارای نیروی محرکه برقی [مهندسی گاز] دارای نیروی م حرک ه برقی [برق و الکترونیک] الک ...
[زمین شناسی] گرانیت دینامیکی یک اصطلاح، با کاربرد بسیار نادر برای یک گنایس چشمی که حاوی میکروکلین و ارتوکلاز زیاد است. (کریولکو و پیچیک 1934).
الت ثبت میزان قوه
توان سنجی، دینامومتری، نیروسنجی
[زمین شناسی] حفاری دیناموستریکی،عمق یاب دینامومتری
دگرگونی دینامیکی ـ گرمایی [زمینشناسی] نوعی دگرگونی با دامنۀ فشار ـ دمای وسیع که در آن فشار و تنش برشی جهتیافته نقش مؤثری دارد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(دستگاه سنجش جریان برق) برق سنج
عامل، نماینده، کننده سایر معانی: کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل
پر کار، سخت کوش، مشتاق و ساعی، (امریکا - خودمانی - معمولا با تداعی منفی) آدم پر جنب و جوش، دائم در تقلا، همیشه در تکاپو، بیش از حد مشتاق، کاسه گرم تر از اش
فرضیهای که تغییرات روزانه منظم در میدان مغناطیسی زمین را برحسب جریانهای الکتریکی در بخش پایینی یونسپهر توضیح میدهد [ژئوفیزیک]