جنباننده، شخص پرانرژی، پویا، حرکتی، وابسته به نیروی محرکه سایر معانی: پویا (در مقابل: ایستا - static)، متحرک، نوند، بشولنده، پر نیرو، پر توان، پر اشتیاق و حرارت، پرجنب و جوش، پرتکاپو، پربازد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تأکید شدتی [موسیقی] تأکیدی که ازطریق تغییر شدتوری صدا ایجاد میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[کامپیوتر] مترجم آدرس پویا ؛ مترجم نشانی پویا
[کامپیوتر] ترجمه پویای آدرس
[عمران و معماری] آنالیز دینامیکی [ریاضیات] تجزیه و تحلیل تحرکی، تجزیه و تحلیل پویایی
[نفت] سیستم لنگراندازی دینامیکی
میزانی پویا [مهندسی بسپار - تایر] وضعیتی که در آن جِرم تایر بهتساوی بر روی محیط آن و دو طرف صفحۀ مرکزی تایر یا چرخ توزیع شده باشد
[آب و خاک] اقلیم شناسی دینامیکی (پویا)
[زمین شناسی] تحکیم دینامیکی (خاک)
[سینما] مونتاژ دینامیک - برش پرتحرک
پایداری سمتی دینامیکی [حملونقل هوایی] بهبود رفتار واگرایی سمتی هواگرد
رو گرفت پویا [کامپیوتر] نسخه برداری پویا ؛ روبرداری پویا