کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] زغال کدر یک نوع زغال نواری که از نظر میکروسکوپی بدین صورت می شود که به طور عمده از کلارودورن و دورن و 20 % یا کمتر از مواد روشن مانند ویترن، کلارن و فوزن ساخته شده است. مقایسه ش ...
[نفت] کندی نمای مته
کندفهم
کند ذهن، دیرآموز، کم هوش
کمی کند، اندکی تیره یاکمرنگ
[زمین شناسی] مات، کدر، زغال کدر .
(شخص یا وضعیت و غیره) ملالت انگیز، ملال انگیز، خسته کننده، یکنواخت
بکندی، کند، بسنگینی، سنگین، بطورتیره
[نفت] کند شدگی
[نساجی] لیف مصنوعی اکسترادال ( ویسکوز مات )
مغز حرام سایر معانی: (کالبدشناسی) رجوع شود به: medula oblongata، مغز استخوان، (زیست شناسی) رجوع شود به: pith [نساجی] مدولا - مجرایا لوله بسیار ظریفی در طول لیف پشم - سوراخ مرکزی لیف پشم [روا ...