بچه بازی، بازی کودکان، بازی کودکان هر کار بسیار آسان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاری که با سهولت انجام شود، محکم بستن، تنگ یا کمربند بستن سایر معانی: (گیاه شناسی) درخت گنه گنه (جنس cinchona از خانواده ی madder - بومی نواحی حاره ی امریکای جنوبی)، پوست این درخت، (در زین ا ...
مثل آب خوردن
عملی، ممکن، امکان پذیر، محتمل، شدنی، میسر سایر معانی: کردنی، کنش پذیر، شایند، باور کردنی، باورپذیر، باورین، مناسب، شایسته، سزاوار [ریاضیات] قابل قبول، شدنی، قابل دسترس، شدنی، عملی، امکان پذی ...
آسان (است)، اشکال ندارد، مثل آب خوردن
(امریکا - خودمانی)، کار آسان، کار بی دردسر، سهل، مثل آب خوردن، زود تسلیم، گولو، مطیع، هالو
اولیه سایر معانی: اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده