تفاله (به ویژه تفاله ی مالت در آبجو سازی)، ته مانده، ته نشین، پس مانده، درد، لای، اشغال، فضله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درد، باقی مانده، چیز پست و بی ارزش سایر معانی: درده، ته نشست، لوش، لرد، کنجار، بخش بی ارزش (از هرچیز)، تفاله، نخاله، (مقدار کم باقی مانده از هرچیز) بقایا، پس مانده