[برق و الکترونیک] مدولاسیون تقسیم فرکانسی متعامد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
[برق و الکترونیک] تقسیم مقیاس بخشی از مقیاس بین دو نشانه ی مقیاس مجاور .
تقسیمکار جنسی [مطالعات زنان] تقسیم فعالیت و کار برحسب جنسیت
واژههای مصوب فرهنگستان
(حساب) تقسیم به اختصار، تقسیم باختصار
[برق و الکترونیک] دستیابی چند گانه تقسیم زمانی شیوه استاندارد ایالات متحده برای استراک زمانی تلفن سلولی دیجیتال و کانالهای مخابراتی ماهواره ای در بین کاربران چندگانه که شیارهای زمانی معین در ...
[برق و الکترونیک] راه گزین تقسیم زمانی
[برق و الکترونیک] تقسیم ولتاژ
[برق و الکترونیک] دستیابی چند گانه بر اساس تقسیم طول موج
[برق و الکترونیک] تسهیم سازی بر اساس تقسیم طول موج
تجزیه، تشریح، ساختمان، ساختمان بدن، کالبد شناسی، استخوان بندی، مبحی تشریح سایر معانی: شناخت ساختمان گیاهان و جانداران، کالبد شکافی، تشریح (بدن جاندار یا گیاه)، ساختمان بدن جاندار یا گیاه، سا ...
ارتش، سپاه، لشکر، گروه، جمعیت، صف، دسته سایر معانی: نیروهای نظامی (به ویژه زمینی)، نیروی زمینی، قشون، سپه، (یگان نظامی متشکل از دو یا چند لشکر و نفرات کمکی) سپاه، (اغلب a بزرگ) تشکیلات گسترد ...