سرگردان شدن سایر معانی: پرسه زدن، این سو و آن سو رفتن، ولگردی کردن، پرت شدن، پریشان گفتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عضله ای که دو کفه ی صدف های کوته پا را از هم باز و بسته می کند) عضله ی پراکش [زمین شناسی] عضله منشعب کننده عضله ای که واگرایی یا جدایش بخش ها را باعث می شود . بالاخص، یک ماهیچه باز کننده یک ...
(افسانه انگلیسی - زن اشرافی قرن یازدهم که برای آنکه شوهر خود را وادار به لغو مالیات های سنگین بکند عریان سوار اسب شده در خیابان های شهر ((کاونتری)) جولان داد) خانم گودیوا
انتونیو استرادی واری (ویولن ساز ایتالیایی)
بازیگرزن، هنرپیشهء زن سایر معانی: (مونث) هنرپیشه، بازیگر، ستاره ی سینما
زاویهای، گوشه دار، گوشهای، لاغر سایر معانی: زاویه دار، قناس، استخوانی، ناموزون و ناجور [عمران و معماری] زاویه ای - گوشه دار - گوشه ای [برق و الکترونیک] زاویه ای [ریاضیات] زاویه ای، مربوط به ...
فراش، کف، ته، بستر، رختخواب، باغچه، خوابگاه، طبقه، خوابیدن، تشکیل طبقه دادن سایر معانی: تختخواب (معمولا شامل تخت و تشک و روانداز و بالش می شود)، بالین، سریر، گاس، بستر گیاه، محل رویش هرچیز، ...
پنجه، چنگال، دو شاخه، سه شاخه، محل انشعاب، جند شاخه شدن، مثل چنگال شدن، منشعب شدن سایر معانی: (هرچیز چنگال مانند) چنگاله، چنگالک، (تقسیم به دو یا چند شاخه ـ در مورد رودخانه و درخت و جاده و غ ...
پرانتز، جمله معترضه، کمانک، دو هلال سایر معانی: کمانک (دو کمانک)، هلال (هلالین)، جمله ی معترضه
(در اپرا) خواننده ی اول، خواننده برجسته زن اپرا یا کنسرت
انشعاب، شاخه شاخگی سایر معانی: (به ویژه در گیاه) شاخه بندی، چند شاخگی، شعبه، شاخه، شاخه ی فرعی، پیامد، (نتیجه ی چند شاخگی یا انشعاب) عاقبت ( عواقب) [برق و الکترونیک] انشعاب، شاخه [ریاضیات] ا ...
عود، باز گشت، بازگشت به، تکرار جنایات سایر معانی: (به ویژه در مورد تبهکاری یا اعتیاد و غیره) بازگشت، پس روش، رجعت