اضطرار [حملونقل دریایی] وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن با خطر جدی روبهروست و نیاز بهکمک آنی دارد|||متـ . وضعیت اضطراری 2 ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] بسامد وضعیت اضطراری بسامدی بین المللی برای پیامهای اظطراری . این بسامد برای کشتیهای روی دریا و هواپیماهای برفراز دریا برابر با 500 کیلو هرتز است .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلیک توپ هنگامی که کشتی درخطراست، شلیک خطر
پریشان، اندوهناک سایر معانی: اندوهبار، رنج آور، مرارت آور، دردآور
شلیک خطر در کشتی
سختی، فلاکت، بدبختی، مشقت، ادبار و مصیبت، روزبد سایر معانی: ادبار، ناملایمات، پریشان حالی
رنجور کردن، ازردن، پریشان کردن سایر معانی: آزردن، مبتلا کردن، مصیبت زده کردن، دچار کردن، دامنگیر کردن [زمین شناسی] رنجورکردن، ازردن، پریشانکردن، مبتلا کردن
درد، مشقت، رنج، مصیبت، رنجوری، شکنجه، پریشانی، سیاه بختی، غم زدگی سایر معانی: ابتلا، مصیبت (در مورد سلامتی و امور شخصی)
رنجوساز، مصیبت امیز سایر معانی: رنج آور، آزردگر، دچار کننده، دامنگیر
بدتر کردن، وخیم سازی، تشدید، (عامیانه) ناراحتی خشم انگیز، رنجه، اذیت، آزار، مصدع، موجب وخامت یا بدی، تبدیل به بدتر، سخت کردن، سختی، شدت، تهییج، مایه تشدیدجرم
تقلا کردن، به خود پیچیدن سایر معانی: کشمکش کردن، در تب و تاب بودن، در تکاپو بودن، رنج بردن، درد کشیدن، جان کندن، رنج دادن، زجر دادن، شکنجه دادن، عذاب دادن، تحریف کردن
ازردن، پریشان کردن، درد یا کسالتی داشتن سایر معانی: کسالت داشتن، ناخوش بودن (به ویژه دراز مدت)، رنجور کردن یا بودن، سبب درد و رنجوری بودن، در مخمصه افکندن، اشکال ایجاد کردن، به درد آوردن، ما ...