نفاق افکن، درهم گسیخته سایر معانی: مختل کننده، به هم زننده، مخل، مزاحم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(برق) تخلیه در اثر قطع جریان، تخلیه ی جرقه ای [برق و الکترونیک] تخلیه مخرب افزایش شدید و ناگهانی جریان گذرنده از محیط عایق به دلیل تخریب آن توسط تنش الکتروستاتیکی .
مسافر دردسرساز [حملونقل هوایی] مسافری که به قوانین حاکم بر هواپیما در حین پرواز احترام نمیگذارد یا از راهنماییهای خدمه پیروی نمیکند و نظم و آرامش هواپیما را بر هم می& ...
واژههای مصوب فرهنگستان
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، پرتکاپو، سلطهجو، پر پشتکار سایر معانی: (در مورد رفتار با دیگران) اهل فشار و تحمیل، پویا و پرحرارت، پافشار، فعال، تازشگر، یورش بر، برتاختگر، (روان شناسی) پرخاشگر، دعوا ...
پریشان، اندوهناک سایر معانی: اندوهبار، رنج آور، مرارت آور، دردآور
مسافری که به قوانین حاکم بر هواپیما در حین پرواز احترام نمیگذارد یا از راهنماییهای خدمه پیروی نمیکند و نظم و آرامش هواپیما را بر هم میزند [حملونقل هوایی] ...
گزینشی که فراوانی دگرهها را در دو جهت مخالف تغییر میدهد و به تثبیت آنها در جمعیت منجر میشود|||متـ . انتخاب گسلنده [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ...