پرگویی، فعل سازی، دراز گویی، بیان شفاهی سایر معانی: پرگویی، دراز گویی، بیان شفاهی، فعل سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن سایر معانی: کلام، آگهداد، پیام، اطلاع، شایعه، زبانزد، حکم، دستور، پیما ...