جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطعی، بحرانی، انتقادی، منتقدانه، وخیم، نکوهشی سایر معانی: انتقادآمیز، نکوهشگرانه، معاندانه، خرده گیرانه، وابسته به نقد ادبی یا هنری و غیره، نقدگرانه، هنرسنجانه، سخن سنجانه، نکته سنجانه، بسیا ...
منصفانه، بی غرض، بی طرف، عادل، راست بین، حقگو سایر معانی: بی نظر، منصف، برابر نگر، داد ور، بی غرضانه [حقوق] بی طرف
شرعی، قضایی، وابسته بدادگاه سایر معانی: طبق دستور قاضی یا دادگاه، وابسته به قضات و دادگاه ها و نحوه ی کار آنها، دادگاهی، قاضی مانند، شایسته ی مقام قضاوت، منصفانه، بی طرفانه، خردمندانه، ژرف ب ...
استدلالی، منطقی، عقلانی سایر معانی: کرویزی، مستدل، راست اندیشانه، عاقلانه، پیامد منطقی، (نتیجه ی) منتظره، دارای استدلال درستlogical _پسوند: وابسته به علم یا نظریه ی بخصوص، - شناسانه (-logic ...
هوشیار، مراقب، مراعات کننده سایر معانی: (معمولا با: of) رعایت کننده، پیروی کننده از، پای بند، پایشگر، تیز بین، زود فهم، نکته بین
استدلالی سایر معانی: استدلالی [ریاضیات] استدلالی
عاقل، دانشمند، خردمند، دانا سایر معانی: با عقل و درایت، فهمیده، اهل تمیز
دقیق، زیرک، محیل، لطیف، تیز و نافذ سایر معانی: کم چگال، نامتکاثف، کم غلظت، ناچگال، بسیط، نافشرده، نامتراکم، ناهمفشرده، موشکاف، موبین، نازک انگار، ظریف انگار، زیرکانه، موشکافانه، موبینانه، نا ...