متارکه روابط، رهایی از قید یا تعهد سایر معانی: (ارتش یا امور سیاسی و غیره) پس کشانی، عقب نشینی، قطع تماس با دشمن، (گیره و قلاب و چفت و غیره) رهایی، آزادی، جدایی، (دنده) خلاصی، باز بودن، عدم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدایی، انفصال، نفاق، جدا شدگی، عدم اتفاق سایر معانی: ناهم بستگی
تعلیق، فاصله، انقطاع سایر معانی: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر [عمران و معماری] گسیختگی [کامپی ...
قطع، سوراخ، راه خروج، مدت، قطع برق، زمان قطع برق سایر معانی: (برق) قطع، خاموشی، (کار و غیره) وقفه، تعطیل، سورا [برق و الکترونیک] قطع برق بروز اشکال در سیستم برق . از آنجا که قطع برق حتی برای ...
جدایی، تفکیک، فراق، انفصال، دوری، مفارقت سایر معانی: جداسازی، دسته بندی، دسته دسته سازی، سواکردن، دوری از معشوق یا عزیزان، انشعاب، تفرقه، انتزاع، اعتزال، (خدمت به ویژه در ارتش) انفصال، اخراج ...