زحمت دادن، ناراحت کردن سایر معانی: آژمند کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی کردن، بار خالی کردن، خالی کردن - تخلیه کردن سایر معانی: باراندازی کردن، (بار را) تخلیه کردن، (گلوله ی سلاح گرم را) در آوردن، تهی کردن، (از شر چیزی) خلاص شدن، قالب کردن، (اندوه یا مشکلات ...