موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، سالک، حواری، شاگرد، مرید سایر معانی: پسوا، پیرو حضرت عیسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هم شاگرد
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، بهم چسبیده، تابع سایر معانی: وفادار، هوادار، چسبنده، چسبیده، (گیاه شناسی) به هم چسبیده، هم روی [ریاضیات] چسبیده
(در گذشته - غیر نظامی که به همراه قشون به منظور دستفروشی یا فحشا حرکت می کرد) طفیلی لشگر، چنداول، اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند شخصغیرنظامی که ازدنبال اردومیرود
موکل، مشتری، ارباب رجوع سایر معانی: مراجع، چاره جوی، کار آور، کارده، (در مورد کشور یا ملت و غیره) وابسته (client state هم می گویند)، کسی که از خدمات اداره یا موسسه ای (به ویژه خیریه) بهره من ...
تازه کیش، بر گرداندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، بکیش دیگری اوردن سایر معانی: تبدیل کردن یا شدن، واگردان کردن یا شدن، واگرداندن، تراریخت کردن یا شدن، تغییر مذهب یا عقیده (و غیره) دادن، نو کیش ...
تابع، پیرو، ملتزم، شاگرد، عشقبیاز، تعقیب کننده، دنبالگر سایر معانی: مرید، پسوا، مقتدی، گرونده، هواخواه، طرفدار، هوادار، دنباله رو، مشایع، ملتزم رکاب، پیشخدمت [زمین شناسی] دنباله رو ...
شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
جدید الایمان، نو اموزمذهبی، عضو تازه حزب، کسیکه تازه بدینی وارد شود، تبلیغ کردن، بدین تازه وارد کردن، تبلیغ شدن سایر معانی: نوآیین، نوکیش، جدید الاسلام، نومسیحی (و غیره)، به کیش خود درآوردن، ...