(verb transitive) مجزا کردن، سوا کردن، پیاده کردن (ماشین الات)، به هم ریختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن، 1- ناگهان قطع شدن (مذاکرات یا توفان و غیره) 2- قطع دوستی کردن، قهر کردن با
پیاده کردن، بی مصرف کردن سایر معانی: (ماشین آلات و غیره) پیاده کردن، از هم باز کردن، اوراق کردن، (ارتش - از وسایل دفاعی محروم کردن) پیاده کردن و بردن، روکش چیزی را برداشتن، (خانه یا کشتی و غ ...
درهم دریدن سایر معانی: پاره پاره ومتلاشی کردن