دستیابی مسقیم [کامپیوتر] دستیابی مستقیم [زمین شناسی] دسترسی مستقیم ،دستیابی مسقیم، دسترسی مستقیم به اطلاعات سازماندهی دادهها در فایل یا روی مدیوم ذخیره به گونهای که هر عنصر آدرسی منحصر به فر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] روش دستیابی مستقیم
[کامپیوتر] پردازش به روش دستیابی مستقیم
(مبارزات سیاسی) اقدام مثبت، درگیری مستقیم
[ریاضیات] جمع مستقیم
[کامپیوتر] آدرس دهی مستقیم ؛ نشانی دهی مستقیم
[ریاضیات] ادامه ی تحلیلی مستقیم
[زمین شناسی] زاویه مستقیم زاویه ای که مستقیماً بین دو خط اندازه گیری می شود . مثلاً، یک زاویه افقی که به طور ساعتگرد از یک خط پیمایش مقدم نسبت به خط بعدی اندازه گیری می شود .
بانک مستقیم [اقتصاد] نهادی مالی که هیچ شعبهای ندارد و عملیات بانکی در آن، به روشهای مختلف الکترونیکی انجام میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] حفاظت ساحل ها به طور مستقیم
[نساجی] چله پیچی مستقیم
[کوه نوردی] حمایت مستقیم