خراب کردن، ویران کردن، تاراج کردن، پایمال کردن سایر معانی: (کاملا) خراب کردن، با خاک یکسان کردن، گیج و سراسیمه کردن، خورد کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن سایر معانی: (ساختمان و غیره) خراب کردن، منهدم کردن، درهم کوبیدن، واریزاندن، (مجازی) نابود کردن، بلعیدن [مهندسی گاز] ویران کردن، ازمیان برداشتن ...
دزدیدن، چپاول کردن، غارت کردن سایر معانی: چاپیدن، به یغما بردن، تاراج کردن، ربودن بیشتر با of
خاک کش، کلوخ شکن، چنگک زمین صاف کن و ریشه جمع کن، ازردن، اشفته کردن، غارت کردن، جریحه دار کردن، زخم کردن، با چنگک زمین را صاف کردن سایر معانی: برزن هارو (در شهر لندن)، (زمین را) چنگک کشی کرد ...
ویرانی، تاخت و تاز، یغما، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن سایر معانی: نابودسازی، تباهگری، انهدام، نابودی، ویرانگری، دمار، (جمع) اثرات تخریبی، ویرانگری ها، ویرانگری کردن، ...
یغما، فساد، تباهی، تاراج، غنیمت، سودباداورده، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن، ناگوار کردن، ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن سایر معانی: تباه کردن، (گوشت ...
درهم دریدن سایر معانی: پاره پاره ومتلاشی کردن