جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] نمودار جزئیات .
(تصویر دقیق و پرجزئیات بخش کوچکی از چیزی مثلا قسمتی از موتور) نقشه ی تفصیلی، نقشه ی جزئیات، فرشیم نگاره [عمران و معماری] نقشه جزئیات - نقشه ریزه کاری [زمین شناسی] نقشه کشی جزئیات [ریاضیات] ر ...
[زمین شناسی] مهندسی تفصیلی
پرونده جزئیات [کامپیوتر] فایل جزئیات، پرونده جزئیات .
[عمران و معماری] نقشه برداری جزئیات محل
(کسی که داروهای جدید را به پزشکان عرضه می کند) نماینده ی دارویی، ویزیتور دارو
[سینما] تصویری از جزء
[عمران و معماری] برنامه تفصیلی
[حسابداری] نقشه های تفصیلی
[عمران و معماری] پیشنهاد تفصیلی
زمانبندی تفصیلی [مدیریت - مدیریت پروژه] نوعی برنامۀ زمانبندی که جزئیات همۀ فعالیتهای پروژه را، دستکم در میان دو موعد اصلی، در بر دارد و با کلانبرنامۀ زمانی همسو ...
واژههای مصوب فرهنگستان