deranged, adj•دیوانه، مجنون، دیوانه وار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق
دیوانه، از جا در رفته، شوریده، اشفته سایر معانی: از خودبیخود، کالفته
بی نظم، پرهرج ومرج سایر معانی: آشفته، درهم و برهم، نابسامان، به هم ریخته، ژول، آشوبناک، ناآرام، هرت، هرکی هرکی
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
هذیانی سایر معانی: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو
مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار
خرق، دیوانگی، جنون سایر معانی: (روان پزشکی) زوال عقل، (در اصل) دیوانگی، از دست دادن مشاعر، طب دیوانگی، سفه
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
بهم ریختگی سایر معانی: بهم ریختگی [صنعت] بدون ساختار، بی نظمی، به هم ریختگی، بی سازمانی [ریاضیات] بی سازمانی
تبعید کردن، جابجا کردن، جانشین شدن، جای چیزی را عوض کردن سایر معانی: جا به جا کردن، (از جای اصلی خود) حرکت دادن، (جای شخص یا چیز دیگر را) گرفتن، جایگزین شدن، غصب کردن، آواره کردن، بی خانمان ...
اشفته، عصبانی، از کوره در رفته، بی عقل، اتشی سایر معانی: سراسیمه، (کاملا) بی تاب، برآشفته، (از شدت درد یا خشم یا دلواپسی) از خود بی خود، دل شوریده، با سراسیمگی، با بی تابی، دیوانه وار، (قدیم ...