حرکت کردن، عازم شدن، رخت بر بستن، راهی شدن، روانه شدن، عزیمت کردن سایر معانی: رفتن، (جایی را) ترک کردن، (از جایی) حرکت کردن، رهسپار شدن، مردن، رحلت کردن، (با: from) عدول کردن از، روپیچیدن از ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] کارت(کاربرگ)تجزیه و تحلیل هزینه های دوایر
[حسابداری] سربار کارخانه دوایر
اطلاعات سازمانی [علوم نظامی] اطلاعاتی که هر اداره یا سازمان دولتی برای انجام وظایف خود به آن نیاز دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] واحد تشکیلاتی
(گرایش زیاده از حد به بخش بخش سازی و پیروی از مقرارت هر بخش) فرشیم گرایی، بخش گرایی
(به بخش ها یا ادارات کوچکتر تقسیم کردن) فرشیم بندی کردن، بخش بندی کردن، بخش بخش کردن، بچند قسمت کردن، چند شعبه کردن
نقطۀ رفتوبرگشت [حملونقل هوایی] محلی که براساس شرایط قرارداد، سفر از آنجا شروع و به همان جا ختم میشود
[حسابداری] نحراف از بهای تمام شده تاریخی
حرگت ناگهانی، عزیمت بدون تشریفات
[زمین شناسی] زاویه انحراف زاویه دقیق بین یک صفحه ساختاری (ساختمانی)و صفحه عمودی مقطع عرضی زمین شناسی که ساختار را به صفحه عمودی مرتبط می کند، مانند آنچه زاویه شیب را به صفحه افقی مرتبط می کن ...
اداره اگاهی