متهم کردن، تقبیح کردن، علیه کسی اظهاری کردن سایر معانی: مردود شمردن، محکوم کردن، نکوهیدن، چغلی کردن، (برضدکسی) گواهی دادن، (علنا) متهم کردن، (جرم کسی را) افشا کردن، پایان قرارداد (قرار داد ص ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- (گوشت و سبزی و زمین و غیره) ریز ریز کردن، قطعه قطعه کردن، بخش کردن 2- زخم و زیلی کردن، بریده بریده کردن، کاردی کردن 3- (عامیانه) سخت سرزنش کردن، گوشمالی دادن 4- (عامیانه) دلخور کردن، آزرد ...
اتهام، عیب جویی، شکایت، بد گویی، چغلی سایر معانی: نکوهش، محکوم سازی، تقبیح (رجوع شود به: denounce)، واسرنگش
طرد کردن، تکفیر کردن سایر معانی: (از کلیسا اخراج و از مراسم مذهبی مانند ازدواج یا کفن و دفن محروم کردن) تکفیر کردن، بی دین خواندن، تکفیر شده، تکفیری، آدم تکفیر شده
مکروهداشتن، نفرت کردن از، بد خواندن سایر معانی: بیزار بودن، متنفر بودن، نفرت داشتن، منزجر بودن، ناسزا گفتن، دشنام دادن، فحش دادن، با تحقیر (یا تنفر و غیره) صحبت کردن، (شدیدا) خرده گیری کردن، ...
اعتراض کردن، منفجر شدن، غریدن، محترق شدن، رعد و برق زدن، با تهدید سخن گفتن، داد و بیداد راه انداختن سایر معانی: (فحش یا فرمان و غیره را) با فریاد اعلام کردن، جار زدن، بر خروشیدن، مورد عتاب و ...
زخم زبان زدن، تازیانه زدن سایر معانی: سخت کتک زدن، له و لورده کردن، سخت نکوهش کردن، به باد انتقاد گرفتن (lambast هم می نویسند)، (عامیانه)، lambast تازیانه، شلاق