رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری سایر معانی: ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گداز، گداختن، ذوب کردن، ریختن، اب شدن سایر معانی: (معمولا به واسطه ی حرارت) آب شدن یا کردن، ذوب کردن یا شدن، آب سان کردن، بخسیدن، حل شدن یا کردن، وارفتن، تحلیل رفتن، از هم پاشیدن، (معمولا با ...