بمب تأخیری [علوم نظامی] بمبی مجهز به ماسورۀ تنظیمشده که خرج را در زمانی معین و بعد از تماس با هدف منفجر میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
بچهآوری تأخیری [علوم سلامت] به دنیا آوردن نخستین کودک پس از 35 یا 40 سالگی مادر
[عمران و معماری] واکنش ارتجاعی تأخیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] زهکشی ثقلی تاخیری
نوترون تأخیری [فیزیک] نوترونی که پس از وقوع شکافت هستهای از واپاشی شکافتپارهها حاصل میشود
[حقوق] خسارت تأخیر تأدیه، زیان دیرکرد
[خاک شناسی] کودکندرها
[برق و الکترونیک] بازتاب متاخر - طولانی بازتاب سیگنال رادیویی موج کوتاه که با تاخیری در حدود 2 تا 30 ثانیه شنیده می شود و توجیهی برای آن نمی توان یافت زیرا از آنجا که امواج رادیویی با سرعت ن ...
منقطع سایر معانی: وابریده، وقفه دار، غیرمداوم، نامتداوم، (ازهم) گسیخته، گسیخته، بریده، مقطوع، فاصله دار، غیر مسلسل، بریده بریده [برق و الکترونیک] منقطع، وقفه داده شده
باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر سایر معانی: بی شتاب، کم مشغله، آسودمند(انه)، باتانی، آهسته
1- سر وقت، در زمان مقرر 2- قسطی، مدت دار
دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر سایر معانی: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست