هواپیمای فریبگر [علوم نظامی] هواپیمایی که ویژگیهای ظاهری هواپیمای واقعی را دارد و برای فریب موشکهای دشمن پرتاب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
گول زدن، ریشخند کردن سایر معانی: خر کردن، زبان بازی کردن، (با چاپلوسی و غیره) وادار به کاری کردن، چاپلوسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
تطمیع، فریب، اغوا، بدام انداختن سایر معانی: اغوا، فریب، بدام انداختن
بچه دزدی کردن، ادم سرقت کردن، ادم دزدی کردن سایر معانی: آدم ربایی، آدم ربایی کردن
(کبوتر یا پرنده ای که برای جلب کبوتران یا پرندگان دیگر به کار می رود) مرغ دام، کبوتر دام، مرغ گیرانداز، خبررسان
عابد ریاکار، خشکه مقدس، زهد فروش، مقدس ریایی سایر معانی: (نام شخصیت اول نمایشنامه ی مولیر) تارتوف، tartufe شخصیت نمایشنامه مولیر مقدس ریایی
دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...
رمز، حیله، خدعه، شیادی، بامبول، شعبده بازی، فوت و فن، لم، نیرنگ، حقه، خار کردن، حیله زدن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن سایر معانی: شیطنت، دست انداختن، کلک، شیله، گول زنی، فریب، حقه ب ...
(اسطوره ی یونان) اسب تروی (اسب چوبی که سلحشوران یونانی در آن پنهان شدند و نیمه شب دروازه های شهر تروی را به روی یونانیان گشودند)، وسیلهی نابودی [کامپیوتر] اسب تزوجان، اسب تروا - اسب تروجان - ...