نطق، خطابه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خطابه اى، غلنبه
متهم کردن، تقبیح کردن، علیه کسی اظهاری کردن سایر معانی: مردود شمردن، محکوم کردن، نکوهیدن، چغلی کردن، (برضدکسی) گواهی دادن، (علنا) متهم کردن، (جرم کسی را) افشا کردن، پایان قرارداد (قرار داد ص ...
اعتراض کردن، منفجر شدن، غریدن، محترق شدن، رعد و برق زدن، با تهدید سخن گفتن، داد و بیداد راه انداختن سایر معانی: (فحش یا فرمان و غیره را) با فریاد اعلام کردن، جار زدن، بر خروشیدن، مورد عتاب و ...
به سبک پر تصنع حرف زدن یا نگاشتن، شعر حماسی سرودن
سخنران، ناطق، سخنور