رفتارپاکیزه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
decently, adv•با نجابت، به طور شایسته، به طور مناسب، آبرومندانه
کمال، ادب
[کامپیوتر] پردازش غیر متمرکز
عورت نمایی (نمایاندن عمدی اندام پوشاندنی)، نمودار سازی تن برهنه درپیش مردم
سخن زشت، سخن ناشایسته
بطور ناشایسته، ازروی بی شرمی
صحیح، خیلی خوب، بسیار خوب، حتمی، فرخنده، بی عیب، موثق سایر معانی: 1- تمام شده، خاتمه یافته، 2- همه جا، سرتاسر، رضایت بخش، بسنده، کافی، پذیرفتنی، بی آسیب، سالم، مصون، (در صحبت) آری، نسبتا خوب ...
بی باک، بی شرم، برنجی، بی پروایی نشان دادن، گستاخی کردن سایر معانی: (از نظر رنگ و سختی) مثل (فلز) برنج، برنج مانند، پرنگ مانند، ساخته شده از برنج، پررو، بی حیا، گستاخ، چشم سفید، بی آزرم، چشم ...
خوشگلی، خوبی، خوبرویی، خوش منظری سایر معانی: خوبرویی، خوش منظری
لایق، شایسته، دارای سر رشته سایر معانی: کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت [زمین شناسی] ...
تجزیه، از هم باشیدگی سایر معانی: از هم باشیدگی، تجزیه [شیمی] فروپاشی، تجزیه [عمران و معماری] از هم پاشیدگی - فروپاشیدگی - فروریختگی - متلاشی شدن - تلاشی [برق و الکترونیک] فروپاشی [زمین شناسی ...