خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فساد، رشوه خوارى، تباهى
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی سایر معانی: فرو گرایی، فروریزی، زوال (decadency هم می گویند)، اغاز ویرانی
الایش، ناپاک سازی، ناپاکی، الودگی
کاهش، توهین، بی اعتباری، بی احترامی، خوار شماری، انکارفضیلت سایر معانی: کم ارج سازی، پست انگاری، دون سازی، بدگویی، بی ارج سازی
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
سوء استعمال، استعمال بیجا، اسناد غلط سایر معانی: استعمال بیجا، اسناد غلط، سوء استعمال [حقوق] سوء استفاده (از وجوه یا اموال)، کاربرد غلط
اختلاس، دستبرد، حیف و میل [حسابداری] استفاده نادرست [حقوق] سوء استفاده (از وجوه)، اختلاس
سوء استعمال، بدکار بردن سایر معانی: (واژه) کاربرد غلط، استعمال غلط، بد کاربرد، سوکاربرد
خفت، زشتی، ننگ، رسوایی، فضاحت، ناسزا گو سایر معانی: بی آبرویی، آبرو ریزی، شناعت، تحقیر، پست شماری، احساس پستی، سرزنش، مایه ی رسوایی، عامل ننگ، علت آبرو ریزی، ناسزایی
پشیمانی، ندامت، توبه، طلب مغفرت سایر معانی: پتت، هود