[مهندسی گاز] نفت بدون گاز، نفت مرده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] فاز مرده
بسپار مرده [شیمی] بسپاری که در حین بسپارش زنجیرهای شکل میگیرد و دیگر مرکز فعالی ندارد
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] سنگ سمباده غلتکی بلند
اتاق میرایی [موسیقی] اتاقی که در آن غالب اصواتی که به سطوح دیوارها میرسند، جذب میشوند
(قرارگیری سگ شکاری در جهت شکار به طور ثابت) استوار جایی، کوشش استوار، حملهی بیامان
[سینما] میدان های غیرمؤثر
خیلیآهستهبهجلو [حملونقل دریایی] فرمان حرکت به جلو با کمترین دورِ ممکن موتور
فضای مرده، فضای راکد [شیمی] فضاى مرده، فضاى راکد [برق و الکترونیک] فضای مرده
[کامپیوتر] راه اندازی - نگاه کنیدبه boot .
(هواپیمایی و فضاپیمایی) وابسته به فرود بدون استفاده از موتور، فرود آزاد
[برق و الکترونیک] زمان مرده، زمان بیکاری 1. فاصله ی زمانی بعد از پاسخ به یک سیگنال یا رویداد که در آن سیستم قادر به پاسخ جدیدی نسبت . برای شمارشگر تابش، این زمان فاصله ی زمانی بعد از شروع شم ...