نامرد، جبون، خسیس سایر معانی: آدم پست و بزدل، دون، بدکار و ترسو، نابکار، لئیم، کژدل، ناجوانمرد، ادم دون وپستی که از خطر می گریزد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامردی
پست و بزدل، بدکار و ترسو، نابکار، پست فطرت، دون، لئیم، کژدل، نامردانه، ناجوانمردانه، نامرد وار
خردل، خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست سایر معانی: نامردانه، بزدلانه، عاجزانه، زبون و ترسو، پست و بی دل و جرات، آدم بزدل یا نامرد، ادم ترسو وپست
شیطان، روح پلید، عفریت، ابلیس، نویسنده مزدور، خارخسک، با ماشین خرد کردن، تند و تیز کردن سایر معانی: (الهیات - معمولا حرف بزرگ) شیطان، اهریمن (با: the)، دیو، یکی از شیاطین، (عامیانه) تخم جن، ...
بزدل، ادم ترسو، ادم جبون و سرگردان سایر معانی: ترسو، جبون، بی غیرت
بزدلی، جبن، ترسویی، کم دلی، کم جراتی سایر معانی: ترسویی، بزدلی، جبن، کم دلی، کم جراتی
ترسو، خائن، بی وفا، ناسپاس، تسلیم شونده سایر معانی: (در اصل) التماس کننده، پناه خواه، بزدل، کم جرئت
سردرپیش، ننگین، شرم اور سایر معانی: شرم آور، ننگ آمیز، خجلت آور، گست، هرزه، زننده