غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی سایر معانی: عجیب و غریب، (از نظر رفتار یا شکل و قیافه) شگفت آور، ناگهان و باور نکردنی، خارق العاده، نامانوس، (از نظر رنگ و طرح و سبک) ناجور، خیالی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیگانه، خارجی، عجیب و غریب سایر معانی: غیر محلی، غریبه، (به طور جالب و خوشایند) شگفت انگیز، خارق العاده، کم نظیر، (گیاه شناسی - جانورشناسی) غیربومی، مرموز، خوش رنگ [زمین شناسی] غیربومی، بیگا ...
خیالی، بوالهوس، پر اوهام سایر معانی: پر تخیل، پر پندارش، شگرف، طرفه، شگفت انگیز، عجیب و غریب، خیالباف، اهل خواب و خیال، هوس باف، خیال پرداز
فضولی، کنجکاوی
بی دقت، غافل، مسامحه کار، غفلت کار، فرو گذار، برناس سایر معانی: فروگذارگر، کوتاهی کننده، اهمالگر، بی مبالات
لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار سایر معانی: نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد
(خودمانی) 1- خل، دیوانه 2- غیر عادی، عجیب و غریب
شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب
خیلی خوب، عالی، قابل توجه، جالب توجه سایر معانی: چشمگیر، دید انگیز، استثنایی، مگری، فوق العاده، ابرروال
بی حسی سایر معانی: بیحسی
غیر عادی، خل، بیگانه، خارجی، غریب، عجیب، عجب، اجنبی، نا معلوم، غریبه، نا شناس، نااشنا سایر معانی: بیواره، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، عجیب و غریب، افد، برون مرزی، تازه، ناآشنا، نامانوس، تودار، خ ...
بیگانه، نا شناس، نا شناخت، ناشناخته، نااشنا سایر معانی: ناآشنا، غریبه، نابلد، عجیب، نااشنایی