فر خوردگی، جعد، چین و شکن، پیچ و تاب، موج، انقبا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] لیف مصنوعی کریسپلا ( ویسکوز)
آنچه که خوردنی ها را ترد و تازه نگه می دارد (مثلا در یخچال)
تردی، چین سایر معانی: پیچ، موج
سختترد [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذاییای که با جویدن بهآسانی شکسته و خرد میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
از روی خشم سایر معانی: از روی خشم
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن سایر معانی: سخت و خمش ناپذیر، (بیشتر در مورد صدا) زیر، بلند و تیز، (مجازی) آسیب پذیر، انعطاف ناپذیر، سرد و بی محبت، نوعی آب نبات ترد و آجیل دار [عمران و معماری] ...
لایق، شایسته، دارای سر رشته سایر معانی: کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت [زمین شناسی] ...
مجعد، فرفری سایر معانی: پرپیچ و تاب، پرشکن، پرشکنج، شکنج دار، کلج دار [نساجی] جریان
قطع، برش، قلمه گیاه، قلمه زنی، برش روزنامه، برنده سایر معانی: (سخن) نیش دار، برا، پرکنایه، طعنه آمیز، (سرما) سخت، سوزدار، بریدن، برینش، (قطعه ی بریده شده) لخت، وابره، تکه، تخته، (روزنامه و م ...
قطعی، قاطع سایر معانی: سرنوشت ساز، بنیادین، حساس، مهم، بی چون و چرا، مسلم، مصمم، پراراده، استوار، پابرجا، آهنگین
کوتاه ونیشدار، نکته دار، هجوامیز