فروریختن، به هم خوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- (در اثر مواد مخدر) نشئه شدن، از خود بی خود شدن، مست و لایعقل شدن 2- (در اثر نمایش یا اثر هنری ولی بدون مصرف موادمخدر) از خود بی خود شدن، عنان از کف دادن، (خودمانی) نشئگی، مستی، خلسه، توهم
تفریح دادن، تفریح کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، وسیله تفریح را فراهم کردن سایر معانی: از نو آفریدن، نوآفرینی کردن، باز آفریدن، از نو آفریدن، باز آفرینی کردن، دوباره خلق کردن [ریاضیا ...
برخورد، ضربت، سر و صدا، تصادم، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، خرد کردن سایر معانی: (با سروصدا یا شدت زیاد) خرد کردن، خرد و خاکشیر کردن، داغان کردن، شکاند ...
چیز جالب سایر معانی: (ندای حاکی از شگفتی یا لذت و غیره) اوه !، آه !، وای !، عالی، محشر، (ضبط صوت و غیره) معیوب شدن صدا، دش آوایی، امر، اسکاتلند فریاد حاکی از خوشحالی و تعجب وحیرت، موفق شدن [ ...