فراوانی، وفور، فزونی، سرک سایر معانی: وفور نعمت، ثروت، غنا [علوم دامی] 1) وفور، فراوانی 2) تعداد گیاهان یا حیوانات برای هر واحد منطقه. [شیمی] وفور، فراوانی [زمین شناسی] وفور، فراوانی، فراوان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کفایت، بسیاری، فراوانی، فراوان، متعدد، بمقدار فراوان، بسیار، خیلی زیاد سایر معانی: رونق، غنا، وفور، نعمت، (معمولا با: a) مقدار کافی، میزان بسنده، خیلی، زیاد، (عامیانه) وافر، بسنده، کافی، (عا ...
بار اوری، حاصل خیزی، نیروی تولید، پرکاری، سودمندی
اطناب، پرگویی، روده درازی، دراز نویسی سایر معانی: دراز نویسی، اطناب، پرگویی، روده درازی [حقوق] اطناب یا درج مطالب زائد (در لایحه یا سند)
غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی سایر معانی: پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: w ...
پر لفظی، لفاظی