منتظر شدن، در کمین نشستن، انتظار داشتن، منتظر بودن سایر معانی: صبر کردن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن، ملازم کسی بودن، در کمین کسی نشستن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- (مشق نظامی) درجازدن 2- (موقتا) از پیشرفت بازماندن، در جا قدم رو !