آزادکردن، نجات دادن، تحویل دادن، ایراد کردن(نطق وغیره)، رستگار کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفر، عمل پیمودن، عمل طی کردن، متحرک، سیار [ریاضیات] پیمودن، پیمایش