[کامپیوتر] فعل وانفعال محاوره ای
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] زبان محاوره ای
[کامپیوتر] حافظه قراردادی
باب محاوره ای [کامپیوتر] حالت محاوره ای ؛ مد محاوره ای ؛ باب محاوره ای [برق و الکترونیک] مد محاوره ای حالتی از کار کامپیوتر که امکان پاسخهای متقابل بین کاربر و کامپیوتر را از طریق صفحه کلید ...
[کامپیوتر] عملیات محاوره ای
[کامپیوتر] نظام محاوره ای ؛ سیستم محاوره
خوش صحبت، دهان گرم، سخنور، سخن پرداز (conversationist هم می گویند)
پر حرف، وراج سایر معانی: علاقمند به گپ زنی، پر چانه، (سخن یا نوشتار) خودمانی، غیر رسمی و دوستانه، خوش صحبت
محاورهای، مصطلح، گفتگویی، اصطلاحی سایر معانی: گفتاری
سخنگو، گوینده، حرف مفت زن، ناطق، ادم ناطق، اهل محاوره سایر معانی: ادم ناطق، ناطق، سخنگو [برق و الکترونیک] گوینده
فردی که به اشاعۀ اطلاعات مربوط به نمانام یا محصول یا شرکت، ازطریق بحث کردن دربارۀ موضوعی که مستقیم یا غیرمستقیم به موضوعات یادشده ربط دارد، میپردازد [روابطعمومی و تبلیغات بازرگان ...
واژههای مصوب فرهنگستان