اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد سایر معانی: برآیند، اهمیت، کرامندی، مقام رفیع، پایه ی بلند، نفوذ زیاد، معلول، تالی، عاقبت (عواقب)، نتیجه گیری، رابطه ی معلول با ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] نتیجه مستقیم، نتیجه طبیعی
خود فزون شماری، اهمیت بخود
نتیجه ی عمل خود را چشیدن، گرفتار پیامد عمل خود شدن
عواقب بعدی، پسایند سایر معانی: پیامد، نتیجه (به ویژه نتیجه ی ناخوشایند)، (کشاورزی) پس چین، محصول ثانوی
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجهگیری، پیبردنازکلبهجزءیاازعلت بهمعلول سایر معانی: (حساب) عمل تفریق، کاهش، کاستن، منها سازی، مبلغ بخشوده (معاف از مالیات)، (منطق) استدلال قیاسی، استنتاج ...
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی سایر معانی: والایی، بزرگ منشی، جاهمندی، شایستگی، متانت، فرهمندی، اورنگ، احترام، مقام رفیع، فرهت، فرهی، نیک نامی، شهرت، خوش نامی، ش ...
بنابر این، پس سایر معانی: (لاتین) بنابراین، لذا، از این روی
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر، مقدر شدن، بسرنوشت شوم دچار کردن سایر معانی: قسمت، بوش، هرچیز اجتناب ناپذیر، فرجام، عاقبت، آخر و عاقبت، نتیجه غایی، سرانجام، مرگ، نابودی، ...
مجرد، جزئی، غیر مادی، بی اهمیت، معنوی سایر معانی: نا تنمند، روحی، فروهری، نامربوط، ناچیز [حسابداری] بی اهمیت، جزئی [حقوق] نامربوط، غیر مرتبط، بی اهمیت [ریاضیات] جزئی، غیر مادی، ناچیز ...
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان سایر معانی: مهم بودن، کرامندی، مهستی، (مهجور) معنی، فحوا، چم، مفهوم، ابرام
کمی، بی اهمیتی، بی معنی گری، ناچیزی، ناقابلی سایر معانی: insignificancy ناچیزی