سلسلهبندی [مهندسی مخابرات] اتصال پشتسرهم سامانهها بهطوریکه خروجی هر سامانه ورودی سامانۀ بعدی است
واژههای مصوب فرهنگستان
الحاق، سلسله، تسلسل سایر معانی: (درمورد یک سلسله حوادث یا چیزهای مربوط به هم) زنجیره، هم زنجیره، هم زنجیری، زنجیره بندی، رده بندی [کامپیوتر] الحاق [ریاضیات] اتصال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] عمل اتصال
[کامپیوتر] عملگر الحاقی [برق و الکترونیک] عملگر اتصال
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه سایر معانی: پیوند، جفت شدگی، همبست، پیوندگاه، محل اتصال، محل برخورد (دو راه یا راه آهن و غیره)، محل تقاطع، بندگاه، دوراهی، چندراهی، ـ راهی ...
صف، صف اتوبوس و غیره، در صف گذاشتن، در صف ایستادن، صف بستن سایر معانی: (انگلیس - جلو مغازه و غیره) صف، ردیف، (معمولا با: up) صف بستن، ردیف ایستادن، گیسوی دم موشی، موی بافته و آویخته در پشت س ...
دم، قطار، ورزیدن، فرهیختن، تعلیم دادن، تربیت کردن سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا ...
دایره ی خبیثه، بدپرهون، دوروتسلسل [ریاضیات] دور تسلسل، دور باطل، دور فاسد، دور