تعریف، خوشامد، درود، خوش آمد، خوش ایند، تعارف، خوشامد گویی کردن، تعریف کردن از، خوشامد گفتن سایر معانی: مداهنه، تحسین، ستایش، تمجید، تعریف کردن (از)، تکریم کردن، مورد تحسین (یا تمجید یا ستای ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] مکمل رنگی
جامه ماتم که کسی برای احترام بمرده ای که بااوخویشی ندارد بپوشد
تعارف غیر صمیمانه
سلام رساندن، ادای احترام کردن
تعارف را پاسخ دادن، تعریف متقابل کردن
برخورنده، بی تعارف، غیر کامل سایر معانی: ناخوشایند
بی حرمتی، هتاکی، رودررویی، خفت، خوار کردن، اشکارا توهین کردن، روبرو دشنام دادن سایر معانی: توهین کردن، (عمدا) رنجاندن، تحقیر کردن، خوار و خفیف کردن، خوار سازی، آبروریزی، اهانت، جلو (کسی) ایس ...
انهدام پذیر، نابود شدنی، (امریکا - خودمانی) بلیط مجانی
افرین گفتن، تحسین کردن، کف زدن، هلهله کردن سایر معانی: (با کف زدن یا هلهله) تشویق و تحسین کردن، خنبک زدن، غریویدن، ستودن، پسندیدن
بخشش، خوبی، احسان، لطف، مزیت، خیر، استدعاء، فرمان یادستوری بصورت استدعا، عیاش، خوشدل سایر معانی: تمنا، خواهش، استدعا، سود، فایده، بهره وری، نعمت الهی، (قدیمی)، (قدیمی) مهربان، گشاده دست، باس ...
ستودن، ستایش کردن سایر معانی: تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن