انجام، اتمام، خاتمه، تکمیل سایر معانی: پایان یابی، فرجامش، پری، تکمیل بودن، آزگاری [ریاضیات] تکمیل، کامل سازی، کامل ساختن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] گواهی پایان کار
[ریاضیات] تکمیل شده ی فضای اندازه
[ریاضیات] تکمیل شده ی فضای متریک
[نفت] تکمیل چاه
[حسابداری] مرحله تکمیل بررسی
[سینما] پایان فیلمبرداری
[عمران و معماری] آزمایش تکمیلی
[زمین شناسی] آزمایشات تکمیلی
[نفت] تکمیل چاه جداره دار
[حسابداری] گواهی(صورتمجلس) تحویل موقت