تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن سایر معانی: (با بی میلی) موافقت کردن، گردن نهادن [حقوق] رضایت دادن با سکوت، بطور ضمنی اعراض کردن از حق، تسلیم شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن سایر معانی: پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن [فوتبال] موافقت کردن [حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن ...
احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
زنده کردن، احیا کردن، رستاخیز کردن سایر معانی: رستاخیز کردن یا شدن، (دوباره) زنده کردن، (از عالم مردگان) بازخیزاندن، خیزاندن، بازخیزیدن، خیزیدن، دوباره رواج دادن، باب کردن
بهوش اوردن، نیروی تازه دادن سایر معانی: رجوع شود به: revive [ریاضیات] احیاء کردن