[برق و الکترونیک] آلاییده [پلیمر] دوپه شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
سست، تنبل، دیرپای، بی حال سایر معانی: کاهل، تن پرور، تن آسا، لش، لتره، کیار، عقب افتاده