collaborative, adj•گروهی، وابسته به همکاری، مشترک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، بصورت شرکت درامده سایر معانی: (شرکت) به ثبت رسیده، سهامی، شرکتی، تن آوردی، دارای ویژگی های شرکت های سهامی، مشترک، گروهی، جمعی، انبازین، (قدیمی) متحد، یکپارچه، همب ...
همکاری کننده، مربوط به همکاری، هم نیروزادی سایر معانی: مربوط به همکاری، همکاری کننده، هم نیروزادی [پلیمر] اثر تشدید کننده