[نفت] تاقدیس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوی بسته [ریاضی] در یک فضای متریک، مجموعۀ همۀ نقاطی که فاصلۀ آنها از نقطهای مفروض کوچکتر یا مساوی با مقدار مشخصی باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] دماغه بسته، حوضچه محصور
[نساجی] ضربدری یا متقاطع انداختن تسمه روی دو چرخ تسمه
صدانوشت [سینما و تلویزیون] سامانهای که ازطریق آن همۀ گفتارها معمولا در پایین تصویر حک میشود و آواهای غیرگفتاری، مانند صدای شلیک تفنگ، صدای باد، خشخش برگها، صدای سرفه ...
[زمین شناسی] یخ درون حفره ای یخی، معمولاً به شکل/ مانند بلورهای برگ یشم، که در حفرات زیر زمینی در زمین های منجمد دایمی تشکیل می شوند.
(شیمی) زنجیر بسته (در برابر: زنجیر باز open chain)
مدار بسته [فیزیک] مداری که جریان الکتریکی بهطور پیوسته از آن بگذرد
تلویزیون مداربسته سایر معانی: (تلویزیون) مداربسته، تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود [برق و الکترونیک] مدار بسته مسیری کامل برای عبور جریان . [معدن] مدار بسته ( ...
[برق و الکترونیک] ولتاژ مدار -بسته ولتاژ دو سر منبع تغذیه هنگامی که جریان معین بار از آن کشیده می شود.
[عمران و معماری] جریان با فشار [آب و خاک] جریان با فشار
[زمین شناسی] منحنی تراز بسته یک خط تراز یا پربندی که یک حلقه بسته را تشکیل می دهد و لبه مساحت/ ناحیه نقشه ای را که بر روی آن کشیده می شود، قطع/ نصف نمی کند. مثلاً خط یا منحنی میزان/ تراز افت ...