باستان شناس سایر معانی: باستان شناس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باستانی، کلاسیک، مطابق بهترین نمونه، پیرو سبکهای باستانی، ردهای، وابسته به ادبیات باستانی سایر معانی: وابسته به هنر و ادبیات یونان و روم باستان، ناشی از اصول و سنت های هنری و ادبی یونان و رو ...
متخصص مد، آرایشگر، سبک دار، قاضی سلیقه سایر معانی: (نویسنده یا نقاش و غیره) دارای سبک مشخص، صاحب سبک، سبکی، از نظر سبک ادبی، خوش سلیقه [نساجی] مد پرست - مد ساز - مدیست