ساختمان شهرداری، شهرداری (سازمان و ادارات آن)، بلدیه (municipality هم می گویند)، (روزنامه نگاری)، (امریکا) سردبیر مسئول اخبار محلی، میز شهری، نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] حریم شهر(استحفاظی) آن قسمت از مناطق خارج از محدوده قانونی شهر که در آن کنترل فعالیتهای عمرانی از قبیل تفکیک اراضی، احداث و تعریض معابر و ایجاد ساختمان باید بنا به دلایلی زیر نظر ...
[مهندسی گاز] ایستگاه ورودی شهر
(مجازی) بهشت، خلد برین، خدا شهر، ساختمان شهرداری، شهرداری (سازمان و ادارات آن)، بلدیه (municipality هم می گویند) [عمران و معماری] ساختمان شهرداری
شهری، رند سایر معانی: منظره ی شهر، نمای شهر (به ویژه از هواپیما یا جای بلند)، صحنه ی شهری، (عامیانه) آدم شهری، (در نظر دهقانان) زرنگ، پرتدبیر (و تزویر)، مرد رند، زرنگ
دولتشهر [باستانشناسی] نظامی سیاسی حاکم بر شهری مستقل که بر مناطق مجاور خود حکمرانی میکند و مرکز حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
دولتشهر [جغرافیای سیاسی] نظامی سیاسی حاکم بر شهری مستقل که بر مناطق مجاور خود حکمرانی میکند و مرکز حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است ...
دولتشهر [علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی سیاسی حاکم بر شهری مستقل که بر مناطق مجاور خود حکمرانی میکند و مرکز حیات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی است ...
(به ویژه در یونان باستان - کشوری که مشتمل است بر یک شهر و نواحی اطراف آن) شهر کشور، دولت - شهر [زمین شناسی] دولتشهر منظور از دولتشهر آن نظامهای سیاسی است که در آنها فعالیت سیاسی و رهبری در ش ...
وابسته به همه ی شهر، سرتاسر شهری
[شیمی] سرعت مطلق [عمران و معماری] سرعت مطلق [ریاضیات] تندی مطلق، سرعت مطلق [آب و خاک] سرعت مطلق
[نفت] ظرفیت جذب