ارام کردن، ساکت کردن، تسکین دادن سایر معانی: (انگلیس) آرام کردن، خواباندن، quiet ارام کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیر کار، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن سایر معانی: (رشد و پیشرفت و غیره) به تاخیر افتادن یا انداختن، عقب انداختن یا افتادن، کند کردن یا شدن، دچار عقب افتادگی ذهنی کردن، کندذهن کردن، ...
ساکت کردن، خفه کردن، هیس گفتن، هیس سایر معانی: هیس !، ساکت باش !، بی صدا!
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن سایر معانی: گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن، (بازی گلف) قرار گرفتن گوی حریف میان سوراخ و گوی بازی کننده، حائل شدن ...