وابسته به نگهداری و پرورش کودکان (به ویژه در دوران پیش از مدرسه)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روانشناسى : کودک محور
[کامپیوتر] شاخه فرزند .
[کامپیوتر] منوی فرزند .
بچه ی زن دوم، بچه زن دوم
کودک توانخواه [شنواییشناسی] کودکی با یک یا چند نوع کمتوانی که نیاز به آموزش ویژه دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
بچه بازی، بازی کودکان، بازی کودکان هر کار بسیار آسان
نیمخوراک [گردشگری و جهانگردی] نصف مقدار غذای یک فرد بالغ در یک وعده
زایمان، وضع حمل سایر معانی: زایش، زاد
(قدیمی) مرد جوان اشرافی (به ویژه کسی که نامزد مقام سلحشوری یا knighthood باشد)، نجیب زاده
اختلال انسجامگسیختگی کودکی [روانشناسی] اختلال تحولی فراگیری که به برخی از مهارتها از قبیل مهارتهای زبانی و حرکتی و اجتماعی به میزان قابلتوجهی لطمه میزند ...
آبستن، حامله