معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی سایر معانی: معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه سایر معانی: آزمون، سنجش، بررسی، ژرف سنجی، بازبینی، متن امتحان، پرسش های آزمون، آزمایه [حسابداری] رسیدگی [بهداشت] آزمایش [ریاضیات] آ ...